علی حیدری

بسم الله الرحمن الرحیم

حریم ممنوعه‌ی حکومت اسلامی

انسان موجودی اجتماعی است و نیاز به حضور در اجتماع دارد. این نیاز به یکدیگر باعث می‌شود جامعه، تجارت، اقتصاد و عرصه‌های مختلف دیگر شکل بگیرد. اما یک نیاز مهم در جامعه وجود دارد و آن هم نیاز به حاکم است. مردم نسبت به اعمال حاکم اعتماد می‌کنند و زمام جامعه را به او می‌سپارند تا وی به سمت هدف نهایی جامعه را هدایت کند.

در جامعه عملکرد حاکم و رفتار و روش او در تصمیم‌گیری‌ها و اتخاذ سیاست‌های کلی، همواره مخالفینی داشته است. معمولا این مخالفتها در سه قالب: انتقاد، اعتراض و اغتشاش در جامعه نمود پیدا می‌کند. حاکمیت نیز با توجه به نوع و روش الگوی حکومت‌داری خود نسبت به این گروه‌ها واکنش نشان می‌دهد. گرچه این واکنش در هر حکومت متفاوت و دارای محدودیت‌هایی است؛ اما واکنش جامعه اسلامی نسبت به این موضوع چگونه می‌باشد؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۱ ، ۱۳:۳۳
علی حیدری

این سری از اغتشاشات حرف های جالبی برایم من داشت:

از روزی که مهسا امینی فوت کرد میزان واکنش ها در فضای مجازی این را نشان میداد که آنقدر هم که فکر میکنیم در حد واکنش نیست. از این اتفاقات بسیار افتاده و می افتد که دختری بخاطر فشار های عصبی و یا هر اتفاق دیگری می میرد. جالب است این نکته را هم بدانیم سالانه چند نفر از جوانان مملکت ما بخاطر کنکور خودکشی میکنن و تمام آرزوهاشونو با خودشون به گور میبرن. اما این ها دیده نمیشود و مرگی دیده میشود که در مکانی هست که میتواند نگاه تیزبین رسانه های خارجی را تحریک کند. جایی که به نظام نزدیکتر است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۴ آذر ۰۱ ، ۰۲:۵۶
علی حیدری

یار عاشق

شاید در این جهان نشانی ز یار نیست

شاید در این جهان گمانی ز یار نیست

شاید دگر قسمتم زیارت قبرش نشد

جز آرامگه ابدی جایی ز یار نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۰۰ ، ۲۲:۴۲
علی حیدری

 

♦خیالی بس محال♦

امسال بیشترین سهمیه برای استان خراسان رضوی بود و شهر ما یعنی سرخس هم یک نفر سهمیه داشت و اتحادیه انجمن اسلامی هم من رو انتخاب کرد. اما یه مشکلی بود...

 

آقای نگهبان:جمعه ساعت 10باید اتحادیه باشی. شب جمعه بود.ماشین خراب بود و بلیت قطار تمام شده بود.نمیدونستم چی کار کنم.بعضی اوقات فکر میکردم میخوان بااین زجر کشم کنن.مثل وقتی که بهت بلیت میدن اما از سفر جا میمونی.من ومامانم تو فکر بودیم. یکدفعه مامانم یک چیزی به ذهنش رسید.مامانم گفت:فردا خاله شون از کربلا میرسن مشهد و قراره چند تا از خاله هات امشب برن برای استقبال.تو هم با اونا برو برق سه فاز از چشام پرید.یک نفس راحت کشیدم... خدارو شکر کردم که مشکلم حل شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۰ ، ۱۳:۱۲
علی حیدری

خبر خوش♦

 

دو هفته قبل از اربعین 1397بود ومن به اتفاق پدر ومادر به خونه ی خاله ام رفتیم که میخواستن به کربلا بروند و من هم مجنونی که قرار بود از وصف لیلی بشنوم و بیقرار تر از همیشه بشوم اما باید میرفتم...

وارد خونه که شدیم و بزرگ تر ها شروع کردن به صحبت از خاطره کربلا از داستان ها ومعجزات اربعین و از وصف یار می گفتند و منی که آدمی خجالتی بودم وتابحال گریه نکرده بودم جلوی اجمع اشکم جاری شد.آخر این دیگر بحث دوری بود وکاری از دستم برنمیومد...

خلاصه با نارحتی زیاد از مسافر ها خداحافظی کردم و توی خودم بودم و غرق شکایت و شکوه بودم. اون شب تا دیر وقت حرف میزدم و ناراحت بودم...

از روز اربعین هم گذشت و هیچ لبخندی روی لبانم نبود چون این دوری برایم شد یک آتش و من هر لحظه در اون میسوختم وغمگین این روز ها رو میگذروندم. تا اینکه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۱۹:۱۲
علی حیدری