علی حیدری

۲ مطلب با موضوع «سفرنامه ها وخاطرات» ثبت شده است

 

♦خیالی بس محال♦

امسال بیشترین سهمیه برای استان خراسان رضوی بود و شهر ما یعنی سرخس هم یک نفر سهمیه داشت و اتحادیه انجمن اسلامی هم من رو انتخاب کرد. اما یه مشکلی بود...

 

آقای نگهبان:جمعه ساعت 10باید اتحادیه باشی. شب جمعه بود.ماشین خراب بود و بلیت قطار تمام شده بود.نمیدونستم چی کار کنم.بعضی اوقات فکر میکردم میخوان بااین زجر کشم کنن.مثل وقتی که بهت بلیت میدن اما از سفر جا میمونی.من ومامانم تو فکر بودیم. یکدفعه مامانم یک چیزی به ذهنش رسید.مامانم گفت:فردا خاله شون از کربلا میرسن مشهد و قراره چند تا از خاله هات امشب برن برای استقبال.تو هم با اونا برو برق سه فاز از چشام پرید.یک نفس راحت کشیدم... خدارو شکر کردم که مشکلم حل شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۰ ، ۱۳:۱۲
علی حیدری

خبر خوش♦

 

دو هفته قبل از اربعین 1397بود ومن به اتفاق پدر ومادر به خونه ی خاله ام رفتیم که میخواستن به کربلا بروند و من هم مجنونی که قرار بود از وصف لیلی بشنوم و بیقرار تر از همیشه بشوم اما باید میرفتم...

وارد خونه که شدیم و بزرگ تر ها شروع کردن به صحبت از خاطره کربلا از داستان ها ومعجزات اربعین و از وصف یار می گفتند و منی که آدمی خجالتی بودم وتابحال گریه نکرده بودم جلوی اجمع اشکم جاری شد.آخر این دیگر بحث دوری بود وکاری از دستم برنمیومد...

خلاصه با نارحتی زیاد از مسافر ها خداحافظی کردم و توی خودم بودم و غرق شکایت و شکوه بودم. اون شب تا دیر وقت حرف میزدم و ناراحت بودم...

از روز اربعین هم گذشت و هیچ لبخندی روی لبانم نبود چون این دوری برایم شد یک آتش و من هر لحظه در اون میسوختم وغمگین این روز ها رو میگذروندم. تا اینکه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۱۹:۱۲
علی حیدری